مارا طاقت از طاق شد باز نیآمدی دل ما که رواق شد باز نیآمدی آخر ای نازنین مهربان اربابم جان ما که مشتاق شد باز نیامدی باز جمعه شد نیآمدی باز خسته شد نیامدی این دل بیچاره ام باز بسته شد نیامدی اخلاق اجتماعى امام على (ع) اول: عدالت اجتماعى اصلاحات اجتماعى (شکست نظام طبقاتى)
حلول ماه پر فیض رمضان بر همگان مبارک باد
رمضان شهر عشق و عرفان است * * * رمضان بحر فیض و احسان است رمــضــــان، مــاه عــتــرت و قــرآن * * * گــــاه تــــجدید عهد و پیمان است
التماس دعا در هرماهی که اول آن با روز دوشنبه آغازمی شودبرای هر حاجت مهم و رفع هر گونه گرفتاری از اولین روز آن ماه تا چهارده روز سوره واقعه خوانده می شود بدین ترتیب که روز اول یک مرتبه سوره واقعه ،روز دوم دو مرتبه سوره واقعه،…….وروزچهاردهم چهارده مرتبه سوره واقعه قرائت می شود بعد از هر مرتبه خواندن سوره مبارکه واقعه،این دعا نیز خوانده شود: اللّهم ارزُقْنی رزقاً حلالا ًطیبا ًواسعاً مِنْ غیرِ کدٍٍّ واستَجِب دَعْوَتی مِن غَیرِ ردٍّ وأَعُوذُبِکَ مِنَ الفَضیحَتَیْن الفقرِوالدَّیْنِ وَادْفَعْ عنّی هذ َیْن بحق الأِمامَیْن السِبْطَیْنِ اَلحَسنِ والحُسَین علیهماالسلام اَللّهم یا رازقَ المُقلّین و یا راحِمَ الْمَساکین ویا ذاالقُوهِ المَتین ویا غیا ثَ المُسْتَغیِثین ویا خیرَ النّاصرین ایّاکَ نَعْبُدُ وایاک نَسْتَعین اللهم إنْ کانَ رزقی فِی السّماء فَأَنْزِلْهُ وإن کان فِی الأَرضِ فأخْرِجْهُ و إن کان بعیداً فَقَرّّبْهُ وإن کان قریبا فیَسِّرْهُ وإن کان یسیرا فَکَثِّرْهُ وإن کان کثیرا فَحَلّلهُ وإن کان حلالا فَطَیّبْهُ و إن کان طیبا فَبارِکْهُ لنا برحمتک یا أَرْحَمَ الرّاحمین وصَلِّ علی محمدٍ وآله الطاهرین. خواص خواندن سوره واقعه 1. از حضرت رسول اکرم (ص) نقل شده که هرکه سوره واقعه بخواند در هر شب به او پریشانی نمی رسد
1- از خوانندگان عزیزتقاضا دارم برای همه شیعیان اهل بیت دعا کنند مخصوصا تعجیل در ظهور بقیه الله الاعظم . 2- جهت پخش تلاوت سوره واقعه،میتوانید ابتدا جهت قطع صدا،دکمه ایست پخش کننده نواب وبلاگ را و سپس جهت پخش صدا، دکمه پخش پلیر سوره واقعه را بفشارید التماس دعا
ـ عدالت در رفتار اجتماعى
در روزگـار خـلافـت خـلیفه دوّم ، شخصى ادعائى نسبت به حضرت امیرالمؤ منین على علیه السّلام داشت و بنا شد در حضور خلیفه رسیدگى شود.
مدّعى حاضر شد و خلیفه خطاب به امام على علیه السّلام گفت :اى اباالحسن در کنار مدّعى قرارگیر تا حل دعوا کنم .
در این هنگام آثار ناراحتى را در سیماى حضرت امیرالمؤ منین على علیه السّلام هویدا شد و خلیفه با دیدن آن بر چهرهی امیر مومنان گفت :اى على! از اینکه تو را در کنار دشمن قرار دادم ناراحتى؟
امام على علیه السّلام فرمود :نه بلکه از آن جهت که در رفتارت نسبت به ما دو نفر عدالت را رعایت نکردى نگران شدم، زیرا او را با نام صدا کردى و مرا با کنیه و لقب (ابوالحسن) خواندى (1)، ممکن است طرف دعوا نگران شود.
2 ـ احترام به شخصیّت انسانها
الف ـ عذر خواستن از پیادگان
حـضـرت امـیـرالمـؤ مـنین على علیه السّلام سواره به راهى مى رفت و جمعى از مردم کوفه براى پاس داشتن حرمت امام على علیه السّلام پیاده به دنبالش روان بودند.
امام رو به آنان کرد و پرسید :آیا کارى دارید؟
پاسخ دادند: نه، دوست داریم بدنبال شما بیائیم .
حضرت امیرالمؤ منین على علیه السّلام فرمود :بـرگـردیـد، زیرا همراهى پیاده با سواره مایه ذلّت و خوارى پیادگان و غرور و تباهى سواره خواهد شد.(2)
امام على علیه السّلام به بزرگ قبیله شبامیان فرمود :
ارجَع ، فَإِنَّ مَشیَ مِثلِکَ مَعَ مِثلِی فِتنَةٌ لِلوَالِی ، وَمَذَلَّةٌ لِلمُؤ مِنِ.
بـاز گـرد، کـه پـیـاده رفتن رییس قبیلهاى چون تو پشت سر من، موجب انحراف زمامدار و زبونى مؤمن است.(3)
ب ـ نکوهش از آداب جاهلى ذلّتبار
بـسـیـارى از پـادشـاهـان و قـدرتـمـنـدان در طـول تـاریـخ مـردم را وادار مـى کردند که در بـرابـرشان به خاک بیافتند، کُرنش کنند، خم شوند، و انواع ذلّتپذیرىها را برخود هموار کنند.
وقـتى حضرت امیر المؤ منین على علیه السّلام براى رفتن به صفّین به شهر "انبار" رسید دیـد که مردم شهر تا امام على علیه السّلام را دیدند از اسبها پیاده شده، و در پیش روى آن حضرت شروع به دویدن کردند.
حضرت امیرالمؤ منین على علیه السّلام علّت را پرسید.
گفتند :یک رسم محلّى است که پادشاهان خود را اینگونه احترام مىکردیم .
امام على علیه السّلام ناراحت شد و فرمود:
وَ اللّهِ مَا یَنتَفِعُ بِهذَا اُمَرَاؤُکُم !وَ إِنَّکُم لَتَشُقُّونَ عَلَى اءَنفُسِکُم فِى دُنیَاکُم، وَتَشقَونَ بِهِ فِى آخِرَتِکُم .وَ مَا اَخسَرَ المَشَقَّةَ وَرَاءَهَا العِقَابُ، وَ اَربَحَ الدَّعَةَ مَعَهَا الاَْمَانُ مِنَ النَّارِ!
بـه خـدا سـوگـنـد! که امیران شما از این کار سودى نبردند، و شما در دنیا با این کار خود را بـه زحـمـت مـىافکنید، و در آخرت دچار رنج و زحمت مىگردید، و چه زیانبار است رنجى که عذاب در پى آن باشد، و چه سودمند است آسایشى که با آن امان از آتش جهنّم باشد.(4)
بر اساس آیه 13 حجرات: یا ایُّهَا النّاس اِنّا خَلَقناکُم مِن ذَکَرٍ وَ اُنثى؛ اى مـردم مـا شـمـا را از یـک مـرد و زن آفـریـدیم ، پس همه انسانها، نژادها، قبیلهها با هم برابرند.
رسول گرامى اسلام علیه السّلام با همه بگونهاى مساوى برخورد مى کرد.
امـّا خـلیـفـه اوّل و خـلیـفـه دوّم و خـلیـفـه سـوم بـه سـنـّت رسـول خـدا صلى الله علیه و آله عمل نکردند، و انواع تبعیضات در تقسیم مدیریّت ها، و توزیع بیت المال صورت گرفت که قابل چشم پوشى نبود.
خـلیـفـه اوّل، حتّى بزرگان انصار را در لشگرهاى خود فرماندهى نمىداد و تنها ثابت بن قیس را با اصرار و اجبار به کار گماشت که انصار اعتراض کردند. (5)
و دوّمى و سوّمى، آنقدر در زنده شدن روح نژاد پرستى، افراط کردند که همه زبان به اعتراض گشودند.
عرب خود را بر غیر عرب برترى مىداد. بنى امیّه همه مراکز کلیدى کشور را در زمان خلیفه دوّم و به خصوص در زمان خلیفه سوم در دسـت گـرفـتـنـد و یـک نـظـام طـبـقـاتـى جـاهـلى به وجود آوردند، که شباهتى با جامعه رسول خدا صلى الله علیه و آله نداشت .
حـضـرت امـیـرالمـؤ مـنین على علیه السّلام یکى از اهدافش ، شکستن بافت طبقاتى ظالمانه موجود جامعه بود.
وقتی موجودى بیت المال را مساوى تقسیم کرد، اعتراض امتیاز خواهان بلند شد.بـه هـمـه 3 درهـم داد و براى خودش هم 3 درهم برداشت ، و به آزاد کرده خودش قنبر هم 3 درهم داد. برخلاف شیوههاى سه خلیفه قبلى، بزرگان انصار را ولایت داد، از قریش و بنى هاشم هم استفاده کرد، و حـتّى در نشستن و برخاستن نیز چونان رسول خدا صلى الله علیه و آله عدالت رفتارى را رعایت کرد.
روزى اشـعـث بن قیس بر امام على علیه السّلام وارد شد، دید که حضرت امیرالمؤمنین على عـلیـه السـّلام در مـیـان عـرب و غـیر عرب از نژادهاى گوناگون نشسته است و جاى خالى براى او نیست ، با ناراحتى به امام على علیه السّلام اعتراض کرد که :
اى امیرمؤ منان، سرخ پوستها بین ما و تو فاصله انداختند. (6)
حضرت امیرالمؤ منین على علیه السّلام خشمناک شده، به او فرمود: چه کسى مرا بر این آدمهاى چاق و فربه یارى مىدهد؟
و نـپـذیرفت که ایرانیان و غیر عرب پراکنده شوند، تا اشعث و دیگر بزرگان عرب در کنار امام على علیه السّلام بنشینند. (7)
و در تـقـسیم مساوى بیت المال به حضرت امیرالمؤ منین على علیه السّلام اعتراض کردند و گفتند: آیـا ایـن عـدالت اسـت کـه بـیـن ما و آنان که با شمشیر ما مسلمان شدند یا بنده آزاد شده ما هستند، یکسان عمل کنید و به همه 3 درهم بدهید؟
4 ـ گسترش عدالت نسبت به کودک سِقط شده دشمن (در زمان جنگ )
چـون لشـگـر بـصـره پس از شکست در جنگ جَمَل فرار کردند و به شهر هجوم مىبردند، زنى حامله از فریادها و هیاهوى فراریان، به شدّت ترسید و بچّه او سِقط شد.
پس از مدّتى کوتاه آن زن نیز فوت کرد.
وقتى خبر به امام على علیه السّلام رسید، ناراحت شده، چنین قضاوت کرد؛ "دیه آن کودک و دیه آن مادر را از بیت المال به خانوادهاش بپردازید". (8)
بـا اینکه مردم بصره از شورشگرانى بودند که با امام على علیه السّلام جنگیدند، چنین قضاوت عادلانهاى عقل ها را به شگفتى وامى دارد.دوم ـ رسیدگى به یتیمان
1ـ خنداندن یتیمانقنبر مى گوید: روزى امـام عـلى عـلیه السّلام از حال زار یتیمانى آگاه شد، به خانه برگشت و برنج و خـرمـا و روغـن فـراهـم کـرده در حـالى کـه آن را خـود بـه دوش کـشـیـد، مـرا اجـازه حمل نداد، وقتى به خانه یتیمان رفتیم غذاهاى خوش طعمى درست کرد و به آنان خورانید تا سیر شدند. سـپـس بـر روى زانـوهـا و دو دسـت راه مـى رفـت و بـچـّه ها را با تقلید از صداى بَع بَع گوسفند مىخنداند، بچّه ها نیز چنان مىکردند و فراوان خندیدند. سپس از منزل خارج شدیم.
گفتم: مولاى من، امروز دو چیز براى من مشکل بود.
اوّل: آنکه غذاى آنها را خود بر دوش مبارک حمل کردید.
دوم آنکه با صداى تقلید از گوسفند بچّهها را مىخنداندید.
امام على علیه السّلام فرمود :اوّلى براى رسیدن به پاداش، و دوّمـى بـراى آن بـود کـه وقـتـى وارد خـانه یتیمان شدم آنها گریه مىکردند، خواستم وقتى خارج مىشوم، آنها هم سیر باشند و هم بخندند.(9)امـام عـلى عـلیـه السـّلام رسـیـدگـى بـه مـحـرومـان را تـنـهـا بـا دستورالعمل و فرمان انجام نمىداد، بلکه شخصا به رفع مشکلات مردم مىپرداخت .نـان و خـرمـا را درون زنـبـیـل مـى گـذاشـت و بـا دوش مـبـارک حمل مى کرد و به فقراء مىرساند
اصحاب و یاران مى گفتند: یا اَمیرالمُؤ مِنین، نَحنُ نَحمِلهُ؛ یا امیرالمؤ منین علیه السّلام ما این بار را بر مى داریم.
حضرت پاسخ مى داد که :رَبُّ العَیالِ اَحَقُّ بِحَملِهِ؛ رهبر امّت سزاوارتر است که بردارد(10)
ـ پرهیز از اخلاق پادشاهان
امام على علیه السّلام به تنهائى در بازار قدم مى زد، و مردم را ارشاد مى فرمود.
هـرگـاه عـدّهاى در اطـراف آن حـضـرت یـا پشت سر او راه مىرفتند یا جمع مىشدند، مىایستاد و مىفرمود: کارى دارید؟
مى گفتند :دوست داریم با شما باشیم و با شما راه برویم .
حضرت امیرالمؤ منین على علیه السّلام مىفرمود :اِنصَرِفُوا وَ ارجِعُوا؛ بروید و به راه خود بازگردید زیرا اینگونه رفتارها "مَفسَدَةً لِلقُلُوب" قلب ها را فاسد مى کند(11)
ـ سر زدن به خانوادههاى شهداء و رفع مشکلات آنها
ابن شهر آشوب از عبدالواحد بن زید نقل مى کند که: روزى در کـنـار کـعـبـه بـه عـبـادت مـشـغـول بـودم ، دختر کوچکى را دیدم که خدا را به حقّ امیرالمؤ منین على علیه السّلام سوگند مىدهد، و نام و شخصیّت امام على علیه السّلام را در قالب الفاظ و عباراتى زیبا بیان مىدارد. شگفت زده شدم، پیش رفتم و پرسیدم :اى دختر کوچک ، آیا تو خودت على علیه السّلام را مى شناسى؟
پاسخ داد: آرى چـگونه على را نمىشناسم در حالیکه از آن روز که پدرم در صفّین به شهادت رسید و مـا یـتـیـم شـدیـم ، عـلى عـلیـه السـّلام هـمـواره از مـا حال مىپرسید و مشکلات ما را برطرف مىکرد. روزى من به بیمارى آبله دچار شدم ، و بینائى خود را از دست دادم .مادر و خانوادهمان سخت ناراحت بودند، که حضرت امیرالمؤ منین على علیه السّلام به خانه ما آمد، مادرم مرا نزد امام على علیه السّلام برد و ماجرا را تعریف کرد.
حـضـرت امـیـرالمـؤ مـنـیـن عـلى عـلیـه السـّلام آهى کشید و شعرى خواند و دست مبارک را بر صـورت مـن کـشـید. فورا چشمان من بینا شد و هم اکنون به خوبى اجسام را از فاصله هاى دور مىبینم، آیا مى شود على علیه السّلام را نشناخت ؟ (12)
5ـ کمک به یتیمان و همسران شهداء
روزى امیرالمؤمنین دید زنى مشک آبى به دوش گرفته مىبرد،
امام على علیه السّلام مشک آب را از او گرفت و به محلّى که زن مىخواست آورد،
آنگاه از حال زن پرسید.
زن گفت: على بن ابیطالب علیه السّلام شوهر مرا به بعضى از مرزهاى نظامى فرستاد و در آنجا کـشـتـه شـد، چـند طفل یتیم براى من گذاشت و احتیاج مرا وادار کرده است تا براى مردم خدمت کنم که خود و اطفالم را تأمین نمایم.
حضرت امیرالمؤمنین على علیه السّلام از آنجا بازگشت .سپس زنبیلى که در آن طعام بود برداشت و قصد خانه زن کرد. بعضى از یارانش گفتند :بگذارید ما ببریم.
فرمود: کیست که بار مرا در قیامت بردارد؟ چون به در خانه زن رسید، زن پرسید:
کیست که دَر مىزَنَد ؟
فـرمـود: هـمـان بـنده خدا هستم که دیروز مشک آب را براى تو آوردم، در را باز کن براى بچّههایت طعام آوردهام.
زن گفت :خدا از تو راضى باشد و میان من و على بن ابیطالب حکم کند، سپس در را باز کرد.
امام على علیه السّلام داخل شد، فرمود :من کسب ثواب را دوست دارم، مىخواهى تو خمیر کن و نان بپز و من بچّهها را آرام کنم و یا من خمیر کنم و تو آنها را آرام کنى؟
زن گفت :من به نان پختن آگاهترم و شروع به خمیر گرفتن کرد.
حـضـرت امـیـرالمـؤ مـنـیـن عـلى عـلیـه السـّلام گـوشـت را آمـاده کرد و لقمه لقمه به دهان اطفال گوشت و خرما مى گذاشت و به هر یک مىفرمود: على را حلال کن، در حقّ تو کوتاهى شده است.
چون خمیر آماده شد، زن گفت :بنده خدا تنور را آتش کن.
امام على علیه السّلام تنور را آتش کرد. حرارت شعله به چهره آن حضرت مى رسید و مىفرمود: بـچـش حـرارت آتـش را، ایـن سـزاى کـسـى اسـت کـه از زنـان بـیـوه و اطفال یتیم بى خبر باشد.
در ایـن مـیان زنى از همسایه داخل خانه شد، که امیرالمؤ منین علیه السّلام را مىشناخت به زن صاحب خانه گفت:
واى بر تو این کیست که براى تو تنور را آتش مىکند؟
زن جواب داد :مردى است که به اطفال من رحم کرده است.
زن همسایه گفت :واى بر تو این امیرالمؤ منین على بن ابیطالب علیه السّلام است.
آن زن چون حضرت امیرالمؤ منین على علیه السّلام را شناخت پیش دوید و گفت:
واحَیائِى مِنکَ یا اَمِیرَالمُؤمنین؛ اى امیرمؤ منان از شرمندگى آتش گرفتم، مرا ببخشید
امام على علیه السّلام فرمود: بَل واحَیائِى مِنکَ یا اَمَةَ اللّه فیما قَصُرتَ فِى حِقِّکَ؛ بلکه من از تو شرمندهام، اى کنیز خدا، در حقّ تو کوتاهى شده است. (13)
سوم ـ رسیدگى به جوانان
تهیّه پیراهن بهتر براى جوان
روزى امـام عـلى عـلیـه السـّلام بـا یـکـى از کـارگـران منزل به نام قنبر به بازار رفته و دو عدد پیراهن، یکى به دو درهم، و دیگرى به سه درهم خرید.
پیراهن نو و بهتر را به قنبر داد که بپوشد، و خود پیراهن ساده را پوشید.
قنبر گفت :مولاى من، بهتر است که پیراهن بهتر را شما بپوشید.
حضرت امیرالمؤ منین على علیه السّلام فرمود :تـو جـوانـى و باید لباس خوب بپوشى، و سنّ من بالاست باید لباس ارزانتر داشته باشم من از پیامبر صلى الله علیه و آله شنیدم که فرمود :از طـعـامـى کـه مـىخـورید به غلامانتان بدهید، و از لباسهائى که مىپوشید به آنها بپوشانید.
مـن از خـداى خـود خـجـالت مـىکـشـم که پیراهن نو را خودم، و کهنه را به تو بپوشانم (14)
________________________________________
1- شرح این ابى الحدید ج 17 ص 65 ـ و ـ فرائد السمطین ج 1 ص 349
عـلى و حـقـوق بـشـر ج 1 ص 77 جـرج جـرداق ـ و ـ نـهـج البـلاغـه حکمت 322 معجم المفهرس مؤ لّف
2- حکمت 322 نهج البلاغه مجم المفهرس مؤ لّف
3- حکمت 37 نهج البلاغه معجم المفهرس مؤ لّف
4- تاریخ یعقوبى ج 2 ص 29 ـ و ـ الغارات ثقفى ص 32
5- بـه اعـراب بـادیـه نـشـیـن کـه در آفـتـاب چـهـره شـان سرخ مى شد و ایرانیان که رنگشان سرخ و سفید بود، سرخ پوست مى گفتند.
6- کتاب الغارات ثقفى ص 341 ـ و ـ نقش ائمّه در احیاء دین ج 14 علاّمه عسگرى
7- خبر یاد شده در کتاب کافى و وافى و تهذیب و مَن لایحضره الفقیه آمده است .
8- شجره طوبى ص 407 ـ و ـ دُرَرُ المطالب
9- کوکب درّى ج 2 ص 132
10- کوکب درّى ج 2 ص 131
11- مناقب ابن شهر آشوب
12- بـحـار الانـوار ج 41 ص 220 ـ 221، از بـشـارة المـصـطفى ص 86 ـ و ـ ابن شهر آشـوب آنـرا در مـنـاقـب تـج 2 ص 334 باب اموره مع المرضى و الموتى بطور اختصار نقل کرده است .
13- بحار الانوار ج 41 ص 52 ـ و ـ مناقب آل ابیطالب ج 2 ص 116
14- مناقب ابن شهر آشوب ج 1 ص 366 ـ و ـ بحارالانوار ج 8 ـ و ـ الغارات ج 1
مـــاه اشــک و خـروش و ناله و آه * * * راه برگــشت هــر پــشیمان است
رمضــان چــشمــه عـطــای خـــدا * * * ماه عفو و گذشت و غفــران است
رمــضــان رهــنـــمــا و راه گــشــا * * * بهــر گــم گـشتگان حـیــران است
رمــضــان بــارگــــاه (بــســم ا...) * * * جلــوگاه (رحیـم) و (رحمان) است
شــب قــدرش ســلام بــر مــهدی * * * تــا بــه فـجرش که نور باران است
کشــــور مــــا بــهشت زهــرا شد * * * بس کــه پــر لاله خــاک ایران است
طریقه ختم سوره واقعه
2. از امام جعفر صادق(ع) نقل شده است که هرکه سوره واقعه بخواند در هر شب پیش از آنکه بخوابدملاقات کند خداوند را در حالتی که روی آن چون ماه باشد
3. از امام جعفر صادق(ع) نقل شده که هرکه مشتاق بهشت است سوره واقعه بخواند
4. خواندن این سوره موجب ازدیاد رزق می گردد
Design By : Pichak |