از غم دوست در این میکده فریاد کشم داد و بیداد که در محفل ما رندی نیست شادیم داد، غمم داد و جفا داد و وفا عاشقم، عاشق روی تو، نه چیز دگری در غمت ای گل وحشی من ای خسرو من مردم از زندگی بی تو که با من هستی سالها میگذرد، حادثهها میآید
دادرس نیست که در هجر رخش داد کشم
که برش شکوه برآرم، داد زبیداد کشم
با صفا منت آن را که به من داد کشم
بار هجران و وصالت به دل شاد کشم
جور مجنون ببرم تیشه فرهاد کشم
طرفه سری است که باید بر استاد کشم
انتظار فرج از نیمه خرداد کشم
نوشته شده در جمعه 90/3/13ساعت
5:25 عصر توسط شوق یار نظرات ( ) |
Design By : Pichak |